ملا آقا
جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ
اول. هر حرفی یه درجه ای داره. تا به اون درجه نرسی نمی فهمیش. لازم نیست این درجات در طول همدیگه باشن. می تونه در عرض هم باشن. می تونه این درجات اصن در دنیاهای دیگه ای باشن. یعنی برای رسیدن به اون درجه باید وارد آن عالم شد.
هر حرفی رو نباید زد. چون شاید خیلی ها به اون درجه نرسیده باشن. شاید اصن اون درجه، درجه ی بالایی هم نباشه و فقط توو یه عالم دیگه ای مطرح باشه.
دوم. مجنون الحسین واژه ی غریبی است. متصف به آن را نمی شناسم به جز دو سه نفر. مرزوق و ملا آقای دربندی و آقا محمد تقی شریعتی. ربطی به سواد و بی سوادی این حرفا هم ندارد. ملاآقای دربندی فخر المجتهدین است. تالی شیخ. هم اصولی و هم متکلم. با آلوسی جد مراودات زیادی دارد. ولی ملا آقا مجنون بوده. مجنون الحسین. برای رسیدن به این مقام باید وارد یک عالم دیگر شد. وارد آن شده. رهاوردش شده یک کتاب:اکسیر العبادات. معروف به اسرار الشهاده. سه جلد. در این کتاب چیز هایی گفته که اساسا درست نیست. عقل گریز است. و گاهی عقل ستیز. می گویند دیده و نوشته. یعنی به او نمایانده اند حادثه را. به گمانم اگر هم صحیح باشد مطالب کتابش، گفتنش جایز نیست. باید نگفت. مثل جابر. جابر بن یزید. یاد گرفت که نگوید. حدیثنا صعب مستصعب. یا مثل سلمان...
آخر. آقای بهجت نقل می کردند:
میگویند: مرحوم دربندی با آن فضلش در بالاسر حرم سیدالشهدا، داد میزد: «یا حسین، به حق مادرت زهرا شمر را شفاعت نکن!». سه دفعه بلند این را میگفت. به او میگفتند: آیا شفاعت شمر ممکن است؟ میگفت: «چرا ممکن نیست؟! چرا محال است؟! مظهر رحمت واسعه خدا هستند. ما چه میدانیم؟ ما قسمش میدهیم که این کار را نکند».(رحمت واسعه ص201)
- ۹۵/۰۸/۰۷